داستان دفن حافظ شیرازی
.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت
ادوارد براون شرق شناس نامی که سفرهای زیادی به ایران داشته مینویسد: در روزی که حافظ در میگذرد، برخی از مردم کوچه و بازار به فتوای مفتی شهر شیراز به خیابان میریزند و مانع دفن جسد حافظ در مصلی شهر میشوند. به این دلیل که ميگفت او شراب خوار و بی دین بوده و نباید در این محل دفن شود. فرهیختگان و اندیشمندان شهر با این کار به مخالفت بر میخیزند، بعد از بگو مگوی و جر و بحث زیاد، یک نفر از آن میان پیشنهاد میدهد که کتاب او را بیاورند و از آن فال بگیرند، هر چه آمد بدان عمل کنند. کتاب شعر را به کودکی میدهند، او آن را باز میکند و این غزل نمایان میشود: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن دِروَد عاقبت کار که کشت همه از این شعر حیرت زده میشوند و سرها را بزیر می افکنند، بالاخره جسد حافظ در گورستان شهر دفن میشود و از آن زمان حافظ "لسان الغیب" نامیده میشود...



با عضویت در کانال تلگرام set85@ جایزه دریافت کنید 543
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : sayeh
ت : سه شنبه 8 فروردين 1396
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
پشتیبانی